عسل در 18 ماهي كه گذشت
عسلم امروز ميخوام يه چندتا از عكسهايي رو كه تواين مدت 18 ماه ازت گرفتم بذارم ومروري بر خاطرا گذشته بشه. قول ميدم به زودي با عكسهاي جديد بيام ووبلاگتو اپ كنم.
خوشگلم .عزيزم.مامان اينروزا فكرش خيلي مشغوله.يواش يواش كه داريم به ماه مهر نزديك ميشيم استرسهاي مامان هم بيشتر ميشه.پارسال بخاطر تو بصورت نيمه وقت ميرفتم سر كار.واين دوروز رو كه مدرسه بودم بابايي مواظبت بود.ولي امسال نشد كه نيمه وقت برم سر كار.وبايد تمام وقت برم مدرسه.بابا هم امسال سرش خيلي شلوغ شده ونميتونه خونه بمونه وازت مراقبت كنه.تا حالا هزارویک فکر از مغزم گذشته.اولش قرار بود که یه پرستارخوب ومطمئن برات بگیریم ولی متاسفانه اونیکه مدنظرمن بود نمیتونه بیاد.وتا الان هم ادم مطمئن و قابل اعتمادی هم نتونستم پیدا کنم.بعدش گفتم باخودم میبرمت مدرسه وانجا میسپارمت دست خانوم سرایدارمون.که با پرس وجوهایی که انجام دادم میدونم که اونم قبول نمیکنه.
درنتیجه با بابایی تصمیم گرفتیم که ببریمت مهد.فکر اینکه صبح زود توهوای سرد زمستون از تو تختت بیرونت بیارم و ببرمت مهد دیوونه ام میکنه.
چندروزه که همش درحال پرس وجو وتحقیق در مورد یه مهد خوب هستم که خیلیها مهدکودکی رو که تومحل کار باباییت هستش رو تایید کردن.امروز با مدیرش تلفنی صحبت کردیم.من از دلواپسی ها ونگرانیهام گفتم.وایشون هم گفتن که مطمئنم اگه عسل بیاد اینجا زودی به محیطش عادت میکنه.وقول هم دادن خیلی مراقبش باشن.حالا قراره که فردا با بابایی بریم محیط اونجا رو ببینیم.فقط خداکنه به دلمون بشینه وتوهم از اونجا خوشت بیاد.
حالا بریم سراغ عکسهایی که قولش رو داده بودم
عسلم یک ساعت بعداز تولد
تو عکس پایینی که همراه ابجیشه یه کم شبیه موش ابکش شده است.الهی من قربونت برم موشی خودم
عسل یک ماه ونیمه.که این لباسهای نارنجی رو براعروسی خاله سپیده اش گرفته بود که بعدش همه گفتن رنگ نارنجی به عسلم نمیاد درنتیجه برا مراسم نپوشیدش
قربون چشای درشتت بشم عزیزم
اینجام بازموش شده ورفته زیرمیز
عسل وبازی باشیرخشکهاش
چندتا عکس پایینی هم هنرنماییهای مامانه
واینم عسلم درمراسم تولد یکسالگیش
الهی قربونت برم شیرینمممممممممممم